به نقل علامه سروى از يسع بن حمزه، مردى شرفياب محضر امام على بن موسىالرضا عليه السلام شد و پس از ايراد كلمه ألسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِاللَّه، گفت: من مردى باشم از دوستانِ شما و دوستانِ پدران شما كه از حجّ برگشتهام وخرج سفرم تمام شده، كه حتّى هزينه طىّ مرحلهاى را تا مرحله ديگر ندارم، پس در صورتى كه صلاح بدانيد خرج سفر مرا تا رسيدن به محل سكونَتَم مرحمت كنيد و چون من خود متنعِّم به نعمت الهى و داراىتمكُّنِ مالى مىباشم، هنگامى كه به شهر و ديار خود رسيدم، آنچه را به من دهيد براى شما صدقه خواهم داد، زيرا من خود اهل صدقه نيستم.
پس امام عليه السلام به داخل حجره رفت و بعد از لحظاتى از حجره بيرونآمد و پشت در خانه ايستاد و دست خود را از بالاى در خارج نمود وفرمود: اين دويست دينار را بگير و به مصرف هزينه سفر برسان و بدان تبرُّك جو و از جانب من هم در مقابل آن صدقه مده و هماكنون بيرون روكه من تو را نبينم و تو هم مرا نبينى. 187) مناقب، ج4، ص361-360. منبع: موسسه جهانی سبطین (ع)
آنگاه كه آن مرد به راه افتاد از دستورِ حضرتش مبنى بر خارج گرديدن و نديدنِ همدگر، سؤال شد.
امام فرمود: از بيم آن كه مبادا به خاطر قضاء حاجتى، ذلّت سؤال را درچهره او ببينم، گفتم هرچه زودتر برود تا همديگر را نبينيم. آيا حديث رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را نشنيدهاى كه فرمود: »المستتر بالحسنة تعدل سبعينحجة و المذيع بالسيِّئة مخذول، و المستتر بها مغفور«
حسنه و كار خيرِ مستور و مخفى، برابر هفتاد حجّ است. و سيّئه و كارزشتِ علنى، مايه خوارى باشد، و در صورت پنهانى، آمرزيده گردد.
مگر نشنيدى گفتار اولى را (شايد مقصود ابوبكر باشد) كه گفت:
متى آتِهِ يوماً اُطالب حاجةً
رجعت إلى أهلي و وجهي بمائه«
»هروقت به خاطر طلب حاجتى به نزد او رفتم، در حالى به خانوادهام برگشتم كه آبرويم همچنان محفوظ بود«.(187)
باتوجه به اين كه چگونگى برخورد امام با يك شخص مسلمان درمانده، خود شاهد و بيانگر مقام سخاوت و روح آقامَنِشى آن حضرت وبه دور بودن از هرگونه نقاط ضعف اخلاقى و سوء برخورد با فقرا ونيازمندان است، ديگر نيازى به بحث و سخن از روش انسانى وبزرگوارى آن بزرگوار نيست.
امّا همينقدر مىگوئيم خدا لعنت كند كسانى را كه با اين گونه حجّتهاى الهى آن همه دشمنى كردند و آنها را خانهنشين و در پايان شهيدشان نمودند.
-----------------------------
نظرات شما عزیزان: